وبسایت اردبیل سینما منتشر کرد: اگر بیضایی بازگردد – تصور کنید همه پادرمیانیها و وساطتها نتیجه بدهد و شرایط مهیا شود و بهرام بیضایی از خیر زندگی در آمریکا و تدریس در دانشگاه استفورد بگذرد و چمدانهایش را ببندد و دست زن و بچهاش را بگیرد و با اولین پرواز، خود را برساند تهران!
اگر بیضایی بازگردد – هواپیما به باند فرود نزدیک میشود و با صدای خلبان که آرزوی اقامتی خوش یرای مسافران میکند، استاد نمیتواند خوشحالیاش از آمدن دوباره به میهن را پنهان کند؛ قطرهای اشک ذوق او را به خاطرات قدیم پیوند میزند.
در بدو ورود استاد به فرودگاه، جماعتی از هنردوستان و جمع کثیری از هنرمندان به پیشوازش میروند. بیضایی در میان جمعیت دوستان همنسلش را میبیند؛ داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی و ناصر تقوایی که دورتر برایش دست تکان میدهد… جماعتی که به فرودگاه آمدهاند، استقبالی در خور جایگاه و شاٰن هنری این نخبه فیلمسازی و تئاتر به عمل میآورند.
بیضایی که چند سال از جلای وطنش گذشته، دوست دارد همه کس و همه جا را ببیند… دلش لک زده تا به تئاترشهر برود. دانشگاههای هنری و سینمایی در صف دعوت از او برای انجام سخنرانی هستند و سر استاد حسابی شلوغ است. او نمیداند با این همه کارهای روی زمین مانده چه کند و این دایره بزرگ از امور را کی به سرانجام برساند…
هر چه از زمان آمدن بیضایی به ایران میگذرد، مشغلههای حاصل از حضور در مجامع هنری و دانشگاهی کمتر میشود.
رفته رفته تعداد دعوتهای همایشها و سمینارها و نشستهای تخصصی، کمتر و کمتر میشود. استاد تصور میکند زمان مناسب برای فعالیتش فرا رسیده تا فیلمی را جلوی دوربین ببرد یا تئاتری را به صحنه.
استاد بیضایی میاندیشد که بهتر است قبل از شروع دوباره فعالیتش در سینما و تئاتر، سری به سالنهای تئاتر و سینماها بزند تا بیشتر و بهتر از حال و روز تولیدات فعلی سینمای ایران در سال ۱۳۹۸ باخبر شود؛ پردیس کوروش که در غیاب او ساخته شده محل خوبی است تا از طریق آن فیلمهای تولید شده در سینمای ایران را رصد کند و از سلیقه مردم و سطح بینش کارگردانان هنر هفتم آگاهی پیدا کند…
در این ناگزیرهای تخیلی، بهرام بیضایی را میبینیم که هاج و واج روبروی صف خرید بلیت ایستاده. استاد ابتدا نمیتواند خوشحالیاش از شلوغی صف خریداران بلیت سینماها را پنهان کند… خوشحالی او با شروع فیلم، مبدل به کابوسی خوفناک برای کارگردان «باشو غریبه کوچک» میشود.
بیایید در خیال خودمان میزانسن مواجهه بهرام بیضایی با فیلمهایی مانند «رحمان۱۴۰۰» و «چهارانگشت» را تصور کنیم! راستی او پس از مطلع شدن از فاجعههایی که به نام فیلم سینمایی به خورد تماشاگر از همه جا بیخبر میدهند، چه واکنشی نشان میدهد؟ آیا او فرصت را غنیمت میشمارد و به قول سازندگان این گونه فیلمها، دو ساعت خوش میگذراند و غصههایش را به دست فراموشی میسپارد یا همچون مسخشدگان بیهدف خیابانها را پایین و بالا میرود؟!
مواجهه او با تئاتر چه خواهد بود؟ آیا بیضایی میتواند نسخههای جعلی و رنگ و رو رفته نمایشهای «بینوایان» و «اولیورتویست» را که اسیر تجملات «پول هدرکن» شدهاند ببیند و برنتابد؟!
بیایید تصوراتمان را بگذاریم کنار و واقعیتها را بپذیریم و اجازه دهیم بهرام بیضایی در همان ینگه دنیا دلش برای تعزیه و نمایشهای آیینی ایران بتپد و بسوزد و سرِ پیری «زا به راه» نشود…!
باور کنیم که این کار هم برای بیضایی بهتر است و هم برای ما…!
منبع: بانی فیلم – نویسنده: مسعود داودی
- روایت فریدون جیرانی، از تماشای فیلم هتل
- فروش سینمای ایران، از هزار میلیارد تومان گذشت
- اسامی فیلمهای ارگانی جشنواره فجر امسال
- امیر قادری در اولین برنامه سری جدید هفت
- فروش سینمای ایران در آستانهی هزار میلیارد