نقد فیلم کیفر ساخته‌ حسن فتحی

0
1227
فیلم سینمایی کیفر - حسن فتحی
فیلم سینمایی کیفر - حسن فتحی

نگاهی به فیلم کیفر ساخته‌ حسن فتحی

داستان یک مکافات

یک روز باید این نکته بررسی شود که دقیقاً از چه زمانی سینمای ایران داستان‌گویی را رها کرد و قضایای اجتماعی وارد داستان‌گویی سینمایی شدند؛ به عبارت دیگر سینمای ایران داستان محض را رها کرد و سراغ داستان‌هایی رفت که بیش از آن که قصه‌گو باشند، دغدغه‌های اجتماعی دارند و می‌کوشند واقعیت را فارغ از داستان‌گویی صرف، وارد سینمای ایران کنند؛ و داستان‌های آمیخته به مبحث واقعیت، به‌تدریج توانستند به گفتمان حاکم در سینمای ایران بدل شوند.

اما کیفر (حسن فتحی، ۱۳۸۹) در شمار آثاری قرار می‌گیرد که سعی دارند داستان‌شان را فارغ از مباحث اجتماعی روایت کنند. با این همه، فیلم بنا دارد به دغدغه‌های اجتماعی خانواده‌ای بپردازد که مرگ فرزندشان بر زخم دل‌شان نمک می‌پاشد. این درونمایه بسیار شبیه است به برخی از آثاری که در یکی‌دو سال اخیر در سینمای ایران به نمایش درآمده‌اند و بحث دیه و قتل و گرفتاری بعد از آن را مطرح کرده‌اند؛ با این تفاوت که فیلم‌های مورد اشاره سعی دارند «معاصر» باشند اما فیلم فتحی اصراری ندارد که به زمان و مکان به‌خصوصی اشاره کند. این تفاوت اصلی میان آثار مورد نظر و فیلم‌هایی مانند کیفر است که سعی دارند تنها و تنها به داستان بچسبند و کاری به تحلیل رخداد‌های اجتماع پیرامون نداشته باشند.

نقد فیلم کیفر
نقد فیلم کیفر

برزو (هومن برق‌نورد) زیر حکم اعدام است. اعضای خانواده‌اش برای جمع‌آوری دیه تلاش می‌کنند. سیامک (مصطفی زمانی)، جمال (امیر جعفری)، سپیده (مریلا زارعی) هر کدام به دنبال فراهم کردن پول هستند. در این میان، نفیسه (پردیس افکاری) خواهر مقتول به دنبال قصاص است. خانواده سرانجام پول را فراهم می‌کنند اما پول‌ها به سرقت می‌رود و سیامک ناپدید می‌شود. از سوی دیگر و پیش از آن، غریبه‌ای سه برابر پول دیه را به خانواده مقتول پیشنهاد می‌کند تا رضایت ندهند. سرانجام برزو اعدام می‌شود.

فیلمساز تلاش می‌کند داستان و زیرداستان‌های فیلم را هم‌زمان پیش ببرد.

کیفر با اعدام برزو آغاز می‌شود. فردی که در ابتدا از نظر ما بی‌گناه است. داستان ادامه پیدا می‌کند و به‌تدریج مشخص می‌شود که برزو آن کسی نبوده است که ما تصور می‌کردیم. از سوی دیگر ناپدید شدن سیامک بعد از گم شدن پول‌ها، او را در معرض اتهام مرگ برادرش قرار می‌دهد. نعمت (کیانوش گرامی) برادر سپیده به دنبال سیامک است، با این تصور که پول‌های دیه را خود سیامک برداشته است. اما داستان رفته‌رفته پیچیده می‌شود. مادر سیامک (مینا جعفرزاده) به او یادآوری می‌کند که هنگام بازگشت برزو از ژاپن فردی با چاقو به او حمله‌ور شده است. این سرنخ باعث می‌شود تا سیامک که به عنوان گناهکار مرگ برادر شناخته می‌شود، برای اثبات بی‌گناهی‌اش ماجراها را دنبال کند. از سوی دیگر حضور گاه‌و‌بی‌گاه دختری به نام مهسا (هانیه) در زندگی سیامک و مردی به نام مشایخ (جمشید شاه‌محمدی) در داستان، ظن ما را به نقش پررنگ آن‌ها برمی‌انگیزد.

با این همه، داستان پرکشاکش فیلم، ضعف‌هایی در قصه‌گویی دارد. در هر دو موردی که سرنخ‌هایی به دست سیامک می‌رسد، اطلاعات از بیرون داستان به درون تزریق می‌شود و در هر دو مورد نیز این مادر است که سرنخی به سیامک می‌دهد. ابتدا وقتی اشاره به فردی به نام اسمال چارلی (جمشید هاشم‌پور) می‌کند که در فرودگاه با چاقو به برزو حمله کرد و بار دوم که مادر سیامک تلفنی، پسرش را به سوی اسمال راهنمایی می‌کند.

از سوی دیگر شخصیت جمال با بازی امیر جعفری که خصوصیات فردی وی را تشدید می‌کند، پیچیده‌ترین و مشکوک‌ترین شخصیت فیلم نیز هست. او همه جا هست و با هر کسی که فکرش را بکنیم، سَر و سِری دارد. او به عنوان برادر برزو نه‌تنها سر سوزنی برای مرگ برادرش ناراحت نیست بلکه وقتی پول واریزی به حساب سیامک را به سپیده می‌دهد، برزو را فرد نابکاری خطاب می‌کند. او با مشایخ هم سروکار دارد. مهسا را خیلی خوب می‌شناسد و دائم خودش را به داستان تحمیل می‌کند که این به نوعی فیلم‌نامه و داستان را روی لبه‌ی تیغ قرار می‌دهد. سرانجام مشخص می‌شود این جمال است که به خاطر آن دختر ژاپنی پشت تمام قضایا بوده است. بنابراین وقتی او گاه‌وبی‌گاه وارد داستان می‌شود و مشخص است که از چیزهایی خبر دارد و همواره فردی مسلط به نظر می‌رسد، نقش او در بازیگردانی ماجرای مرگ برزو در انتهای فیلم کم‌رنگ می‌شود. به زبان دیگر، جمال از پیش در داستان لو رفته است. حفره‌های داستانی مانند مرگ برادر مهسا در زیر برج آزادی که اسمال برای سیامک تعریف می‌کند، انگار باورپذیری داستان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند. انگار برای بد‌تر جلوه دادن برزو، آن همه خلاف ریز و درشت که به وی نسبت داده می‌شود کافی نیست و باید داستان برادر مهسا و دشمنی برزو و ابی بن‌بست را هم داشته باشیم تا پرونده‌ی برزو سنگین‌تر از قبل شود. سکانس‌های مشت‌زنی و رفت‌وآمد‌های سیامک نزد مهسا، حرکت رو به جلوی داستان را نه‌تنها سریع نمی‌سازند، بلکه آن را کند هم کرده‌اند.

کیفر داستان پیچیده‌ای از عشق و فرجام نامراد آن است که جز تباهی برای آدم‌هایش باقی نگذاشته است. داستان تلخ فیلم و پایان ناکام شخصیت‌ها چنان است که تقریباً برای هیچ کدام جای رستگاری باقی نمی‌گذارد؛ نه سپیده، نه نانامی آن زن ژاپنی و نه حتی مهسا که سرانجام قرار است در کنار مشایخ آرام بگیرد و نه در کنار سیامک. فروپاشی خانواده‌ی دل‌آرا با مرگ دو برادر و ویرانی زندگی سپیده و سیامک (و پدر و مادری که در انتهای فیلم هرگز آن‌ها را نمی‌بینیم) روایت تلخی است از کیفری که شخصیت‌های فیلم دیده‌اند.

اگر دقت کنیم، واقعیتی که کیفر از آن سخن می‌گوید، بسیار بیش‌تر از فیلم‌های اجتماعی با مضمون «معاصر بودن» به واقعیت عریان نزدیک است. اما به هر حال تماشاگران سینمای ایران تحت تأثیر فیلم‌های واقع‌گرای معاصر قرار دارند و شاید آثاری مانند کیفر به مذاق‌شان خوش نیاید. احتمالاً همین نیز باعث شد تا فیلم نتواند چنان که باید و شاید در اکران عمومی‌اش موفق باشد. سینمای ایران به مدد و یاری فیلم‌های واقع‌گرا با درونمایه‌های اجتماعی معاصر توانسته – درست یا نادرست – مخاطبان را به خود مشغول کند. اکنون مخاطبان سینمای ما فریفته‌ی واقعیتی شده‌اند که در قالب سینمای اجتماعی در برابرشان به نمایش گذاشته شده است؛ و مشخص نیست چه روز و روزگاری بار دیگر سینما در این‌جا بتواند به درونمایه‌ی نمایشی خود بازگردد و فیلم‌هایی ساخته شوند که داستان و فیلم را فارغ از واقعیت به مخاطبان سینما نشان دهند.

منبع: ماهنامه سینمایی فیلم | نویسنده: شاهپور عظیمی

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید