نقد فیلم بلید رانر ۲۰۴۹ به قلم امیر قادری
وبسایت اردبیل سینما تقدیم می کند: شب گذشته، همان طور که وعده داده بودیم، “بلید رانر ۲۰۴۹” دنیس ویلنوو، در مجموعه پدرخوانده، برای علاقهمندان سینما اکران شد و پس از آن، گروهی از علاقهمندان، به بحث درباره یکی از مهمترین فیلمهای ۲۰۱۷ با حضور امیر قادری پرداختند. کاستیهای نخستین نمایش به هر حال وجود داشت. نمایش با تاخیر شروع شد و برای اکرانهای بعدی باید تغییراتی در ابعاد پرده نمایش صورت بگیرد. با این وجود اعتماد و حضور شما، برای ما دلگرم کننده و غیرمنتظره بود در شرایطی که در کمتر از ۴۸ ساعت، تمام بلیتها به فروش رسید. امیدواریم در اکرانهای بعدی، بهتر شده باشیم. نقد امیر قادری را بر این فیلم را میخوانیم:
(در این یادداشت، هیچ بخشی از داستان فیلم، لو نمیرود.) “بلید رانر ۲۰۴۹” نه تنها از سایه سنگین قسمت اول، یعنی “بلید رانر” حالا دیگر ابرکالتی که رایدلی اسکات به سال ۱۹۸۲ ساخت، بیرون میآید؛ نه فقط حال و هوای ویژه خودش را به دست میآورد، بلکه راستاش را بخواهید، این یکی را بیشتر هم دوست داشتم.
نقد فیلم “بلید رانر ۲۰۴۹”
این نسخه تازه به کارگردانی دنی ویلنوو، فیلمسازی که در پنجاه سالگی، تازه جایگاه خودش را در سطح اول سینمای جهان، مستحکم کرده؛ جهان دیستوپیایی و اتمسفر تیره و تار فیلم سی و پنج سال پیش را حفظ میکند، اما برای رسیدن به این نقطه، روش و مسیر مستقل خودش را دارد. فیلم سی و پنج سال پیش اسکات، با میزانسنهای شلوغ پلوغاش، با تصاویر پرجزییاتی که از جهان افسرده از همگسیختهای در آینده به دست میداد، دنیایی پیش روی تماشاگر میگسترد که در آن نشانههایی از ملیتهای مختلف؛ به شکل بیقاعدهای در گوشه و کنار کادر پراکنده بود. دنیایی با هویت از همگسسته و چندگانه از آیندهای موهوم که در آن، دیگر کسی (توجه داشته باشید که در دنیای بلیدرانرهای فیلیپ ک دیک-نویسنده رمان مورد الهام- عبارت “کسی”، هم میتواند شامل انسان شود و هم روبات)، تعلقی به هیچ جایی ندارد.
فیلم تازه ویلنوو اما برعکس، به سنت آثار اخیر کارگردان، محصولی است با صحنههایی خلوت، تنش پنهان در پناه رخدادهای صحنههای به ظاهر آرام (ویلنوو تخصص اصلیاش در ساختن چنین سکانسهایی است)، که در آن شخصیت اصلی داستان (جو/ رایان گاسلینگ)، منش متفاوتی نسبت به سلفاش دیکارد (هریسون فورد نسخه رایدلی اسکات)، دارد. اگر شخصیت اصلی بلید رانر قبلی، در میانه آن میزانسنهای شلوغ و حوادث عجیب و غریب، ما را یاد کارآگاه خصوصی فیلمهای نوآر میانداخت و همان مسیر را دنبال میکرد، با ژولیدگی، ولنگاری، تکروی و حس طنز تلخاش؛ گاسلینگ فیلم جدید، شبیه ضدقهرمانهای دنیای استیلیزه آقای ژانپیر ملویل به نظر میرسد. او با سفینهاش در آسمان خاکستری متروپلیس افسرده فیلم، به پرواز درمیآید، حرف نمیزند، و فاصلهاش را با دیگر شخصیتهای قصه حفظ میکند. به نظر میرسد انتخاب رایان گاسلینگ که در درایو نیکلاس ویندینگ رفن، یک بار حضور آرام در این فضای استیلیزه را با موفقیت تجربه کرده، به همین خاطر باشد.
تخیل بصری سازندگان فیلم تازه، شاید هیچ وقت شهرت نتیجه کار طراحان بلید رانر ساخته اسکات را پیدا نکند؛ آن فیلم بر تصویرسازیهای محصولات آیندهنگرانه پس از خودش، تاثیر مستقیم و صریحی گذاشت. اما تصاویر بلید رانر ۲۰۴۹، در پناه ظاهر غیرخودنمایانهاش، خلاقیت اصیلی را پنهان کرده است. بسیار مینیمالیستیتر از نسخه قبلی، اما هوشمندانه و پر از ذوق. راجر دیکنز مدیر فیلمبرداری، خودنما نیست؛ اما کمتر نمای عادی را در فیلم پیدا میکنید، در شرایطی که میزان صحنههای اکشن پروژه عظیم ۱۸۵ میلیون دلاری بلید رانر ۲۰۴۹، بسیار کمتر از آن است که انتظارش را داریم. [مورد عجیبی در تاریخ سینماست که دنباله فیلمی شکست خورده در گیشه، آن هم با این بودجه بالا، ساخته شود!] بخش اعظم بودجه بسیار بالای فیلم، در ساخت همین نماها و ایجاد همین حال و هوا خرج شده. گفتم که تصاویر مینمالیستی فیلم، خودنمایانه نیست. به همین دلیل کمتر صحنهای را پیدا میکنید که مطابق اکشنهای معمول این سالها، در همان نگاه اول بشود تشخیص داد که این پول، خرج کجایش شده است. تصاویر مینمالیستی ظاهرن کم اتفاق و بسیار حسابشده فیلم را دنبال میکنیم و پس از مدتی، معتاد همین تصاویر میشویم. منتظر قابهای بعدی و ترکیببندیهای بعدی با موسیقی بسیار موثر هانس زیمر و بنجامین والفیش (یک پیروزی دیگر برای آقای زیمر!) باقی میمانیم، تا مصرفشان کنیم.
بلید رانر ۲۰۴۹، مایههای اصلی رمان فیلیپ ک دیک نویسنده، و فیلم قبلی به کارگردانی رایدلی اسکات را حفظ کرده است: از کنکاش در حوزه خودآگاهی انسان معاصر گرفته تا رو به رو شدن با یک روبات پر از احساسات. از کجا میفهمیم که روبات نیستیم و انسانیم؟ از کجا معلوم میشود که ساخته دست انسانهای دیگری در سطح دیگری نیستیم که برای این که متوجه بازیشان نشویم، هویت و خاطراتمان را دستکاری کردهاند؟ این خودآگاهی به انسان بودن، از کجا میآید و چه قدرش جعلی است؟ اگر انسانیم، وجه تمایزمان با یک ربات هوشمند صاحب احساسات کجاست؟ این مایهها در این یکی فیلم هم حفظ شدهاند. اما رویکرد محصول فعلی به ماجرا، رومانتیکتر از نسخه قبلی است. این جا روبوتهای داستان، بیش از همیشه آرزوی انسان بودن دارند. آرزو میکنند که از شکم یک مادر زاده شده باشند و از این مادر خاطره داشته باشند. روباتهایی که نه برای تخریب، که برای زندگی، دوست دارند خودشان را انسان جا بزنند. چون انسانها خاطره ساختهاند، گذشته و خانواده دارند، و میتوانند خاطرات و گذشتهشان را با هم به اشتراک بگذارند. روباتهای قصه ما، حالا هر چه قدر هم خوب و مهربان و صاحب احساسات، باز از این امتیاز برخوردار نیستند. در بلید رانر ۲۰۴۹، بیش از همیشه روباتهای صاحب احساسات دوستداشتنی میبینیم؛ اما در کمتر فیلمی از این که در انتهای قصه –لااقل به خیال خودمان- به عنوان یک انسان، سالن سینما را ترک میکنیم، احساس رضایت و افتخار داریم. رایدلی اسکات که به عنوان تهیهکننده اجرای این پروژه هم حضور دارد، در سالهای اخیر، فارغ از میزان متفاوت قانعکنندگی آثارش، مرد سوالهای بزرگ بوده است.
فیلم را در سالنی که آن را با تکنولوژی نمایش فور دی اکس نمایش میداد؛ دیدم. در شرایطی که صندلی همراه با اتفاقات فیلم حرکت میکرد، همزمان با پرواز قهرمان قصه با سفینهاش در آسمان متروپلیس، باد و قطرههای ریز آب به صورتمان میخورد و هنگام فرود آمدن مشتها روی پرده سینما، کم و بیش همان تجربه را روی صندلی از سر میگذارندیم. تکان خوردن در لحظه درست، دقیقن همراه شخصیتهای داستان. داشتیم فیلمی درباره آینده تکنولوژی، هوش مصنوعی و نتیجه جاهطلبیهای بشر را همراه با تجربه نتیجه آخرین دستاوردهای تکنولوژی میدیدیم. و این لذت ماجرا را چند برابر میکرد. در آن لحظه، ما انسانهایی بودیم با گذشته، خاطره و خانواده، در شرایطی که هنوز غول تکنولوژی را در اختیار خودمان داشتیم. لحظهای جذاب در تاریخ بشر… تا ابد ادامه پیدا خواهد کرد؟!
نویسنده: امیر قادری | منبع: کافه سینما