یادداشت امیر قادری بر فیلم سینمایی سلام بمبئی ساخته قربان محمدپور
وبسایت اردبیل سینما تقدیم می کند: نقد فیلم سلام بمبئی به قلم امیر قادری – آنچه مدت هاست می خواستم بنویسم، و حالا به بهانه اکران «سلام بمبئی» و توجه و ارجاعش به سینمای هند، نوشتم. برای دختر و پسرهای خوشدل و خوش تیپ سال های آینده اکران سینمای ایران.
نقد فیلم سلام بمبئی به قلم امیر قادری
«سلام بمبئی»، ساخته قربان محمدپور، و تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی، چند روزی است که در سالنهای سینما به نمایش درآمده، و از قرار معلوم، با استقبال گسترده تماشاگران ایرانی رو به رو شده است. و کافه سینما معتقد است که باید از این اتفاق خرسند باشیم. سلام بمبئی، با وجود تمام کم و کاستیهایش، میتواند فرصتی برای آغاز دوباره بخش مهمی از سینمای ایران باشد، که تمایلات ظاهراً روشنفکرانه، که پس از مدتی کوشیده شد، ظاهر مذهبی هم به آن داده شود، شعلهاش را خاموش کرده بود. فیلمی با داستان صاف و ساده، درباره دختر و پسری که با همدیگر ملاقات میکنند، عاشق همدیگر میشوند و میکوشند به یکدیگر برسند. همان قصه سالیان سال سینما، که میتواند فرصتی باشد تا خانوادههای ایرانی، آن چه را سالها در محیط «مجوزدار» از آنها دریغ شده بود، بار دیگر کنار یکدیگر تجربه کنند. با رنگ های بیشتر، با ترانه و آواز بیشتر، و با هنرپیشه های زیباتر.
تاریخ به ما خواهد خندید که این اصول اولیه، آنچه را که باید سالیان سال قبل تجربه میکردیم، درسی را که سال های سال پیش آموخته بودیم، بار دیگر میخواهیم در ساده ترین شکل، و تازه از پله های اول شروع کنیم. در شرایطی که بر اساس آن چه یک خبرگزاری، مدعی شده، همین میزان از شادی و احساس، هم قرار است بنیانهای خانواده های ایرانی را متزلزل کند. و این که این فیلم باید با چراغ های روشن نمایش داده شود تا نکند مردم هوس پایکوبی به سرشان بزند! ظاهراً هنوز افرادی به خودشان اجازه میدهند تا میزان شادی مردم کشور را کنترل کنند، و با وجود همه تجربهها و نتایج منفی این راه رفته، هنوز این شادی و پایکوبی را، مخل سلامت روانی مردم، و گرمی کانون خانوادهها میدانند! اصرار به مسیر اشتباهی که همه این سالها رفتیم و نتیجهاش را دیدیم. نتیجهای که کاملا برعکس از آب درآمد!
سینما و فرهنگ ایران، باید پیش از اینها از رنگ و عشق میگفت، جوانهای زیبا و ترانه های شنیدنی از وصل و همراهی روی پرده میآورد، باید عوض ترسیم مدام مسیر سیاه، عوض سرمشق قرار دادن پیشفرضهای غلطی از جمله اینکه: «دوران داستانگویی به پایان رسیده»، «پیروزی قهرمان و خوشبخت شدن زوج اصلی، یعنی سادهانگاری»، «رقص و آواز در هر شرایطی یعنی ابتذال»، «ارزش شکست همیشه بیش از پیروزی است و ارزش جدایی بیش از وصل»، به کار ساختن فیلمهایی این چنین هم برای مردمش روی میآورد، تا مجبور نباشیم که پس از این همه سال، تازه از پله «سلام بمبئی» شروع کنیم. اما خوشحالیم که فرهنگ سینمای مردمی هند به کمک قصه آمده، و داستان عاشقانهای را که متأسفانه، دیگر امکان تعریف کردن آن را در خیابانهای کشور خودمان از دست دادهایم، در کشور هند، و به مدد شور و شیدایی و عشق حفظ شده در آن فرهنگ، یک بار دیگر تعریف کنیم. راستی خود همین سینمای زنده و موثر و رو به پیشرفت هند، که هنوز درک و ایمان و باور صادقانهاش به خوبی و نیکی را حفظ کرده، مگر همواره از سوی جریانهای روشنفکری سنتی و مذهبی وابسته به آن، در کشورمان کوبیده نشده، و با عبارت فیلم هندی مهر ابتذال نخورده است؟ در سینمای هند هم تعداد زیادی فیلم ضعیف و بد ساخته میشود، اما کوبیدن مهر ابتذال به کلیت این سینما، معنایی جز کم سوادی (و اگر بخواهیم بدبینانه نگاه کنیم: غرضورزی) نداشته است.
سلام بمبئی، البته محصول چندان قوی و موثری نیست. فیلمنامه، بازی ها (به جز دیا میرزا بازیگر هندی نقش اصلی زن)، و کارگردانی حتما میتوانست خیلی بهتر از اینها باشد. محمدرضا گلزار، پتانسیل دوست داشته شدن از سوی تماشاگر ایرانی را بیش از اینها دارد، و باید توانایی به ثمر رساندن این قابلیت را به دست بیاورد، اما وقتی سنت نیک را از بین بردهایم، نمیتوانیم از همان پله اول، انتظار ساخته شدن یک محصول موثر را داشته باشیم. سینمای ایران، که چند دهه پیش، مثلا «سلطان قلب ها» را ساخته بود و حالا باید بسیار جلوتر از این میبود، حالا باید از چند مرحله پیش آن؛ آغاز کند. در شرایطی که عواملی هم برای این سینما تربیت نکردهایم. با این وجود سازندگان سلام بمبئی، شجاعت آغاز کردن از پله نخست را داشتهاند، به داستان عاشقانه شان باور داشتهاند، (این جمله جادویی در فیلم، در ستایش زندگی، به زبان آورده میشود: «ارزش جان انسان، از هر باوری بالاتر است»)، و از تکرار مولفه های سینمای هند، نترسیدهاند و به آن چه رویا را ساخته، وفادار بودهاند. ساختن فیلمهای بهتر، با داستان های پیچیده تر و کارگردانیهای خلاقانه تر، بازسازی سنتی را میخواهد که سازندگان این فیلم، آن را آغاز کردهاند و امیدواریم بتوانند خودشان هم در این مسیر، بسیار بیش از اینها پیشرفت کنند. راستش اگر قرار به حفظ کانون خانواده باشد و حفظ امنیت و فرهنگ مردم ایران، از این طریق اتفاق میافتد. امیدواریم سازندگان سلام بمبئی، با حفظ ایمانشان به این مسیر، در محصولات بعدی بسیار بهتر از اینها باشند، و البته شجاعت تغییر پایان دل آزار و نچسب فعلی را پیدا کنند. (طبعاً تمام این حرفها به این معنی نیست که نباید فیلم تلخ، یا تجربه گرا، ضد داستان، محصول ذهن های خوشبین و بدبین متفاوت، بسازیم. که بسیاری از این آثار، فیلمهای مورد علاقه کافه سینما هستند. اما اینجا بحث چیز دیگری است. درباره مسیری است که کنارش گذاشتهایم و در نبود صنعت سینما، باقی مسیرها را هم مبتذل کردهایم.)
…و نسل بعدی سینماگران و تماشاگران ایرانی، که در راهاند. خانوادهها و جوانهایی که دست در دست یکدیگر، به تماشای فیلمها خواهند رفت، تا شادی کنند، بخندند، غمگین شوند و برقصند، تا همدیگر را بیش از اینها دوست داشته باشند.
نویسنده: امیر قادری | منبع: سایت کافه سینما