یادداشت امیر قادری بر فیلم جیب بر خیابان جنوبی

0
171
پشت صحنه فیلم جیب بر خیابان جنوبی- پشت دوربین استاد علیرضا برازنده - و سیاوش اسعدی کارگردان فیلم
پشت صحنه فیلم جیب بر خیابان جنوبی - پشت دوربین استاد علیرضا برازنده - و سیاوش اسعدی کارگردان فیلم

یادداشت امیر قادری بر فیلم جیب بر خیابان جنوبی

چه کنیم که عاقبت خالق «جیب بر خیابان جنوبی»، نشود عاقبت تاسف برانگیز پرویز شهبازی و حمید نعمت‌الله؟

وبسایت اردبیل سینما تقدیم می کند: یادداشت امیر قادری بر فیلم جیب بر خیابان جنوبی – «جیب بر خیابان جنوبی» را دیدم، و برای تولد فیلمساز خوبی مثل سیاوش اسعدی خوشحالم. به هیچ وجه فیلم کاملی نیست؛ اما تنها اثر جشنواره‌ی امسال بود که این قدر دور از فیلمسازی رایج تله فیلمی، قاب داشت و نور داشت و بافت داشت و برای تماشا روی پرده‌ی بزرگ سینما ساخته شده بود. شما وقتی فیلم درایو ساخته‌ی نیکلاس ویندینگ رفن را مثلا می‌بینید، درست است که از مایه‌های آشنای این قبیل فیلم‌ها استفاده می‌کند؛ مرد تنها با ماشین‌اش در دل شب- اما آن قدر ایده‌ی تازه‌ در تم و فرم‌اش دارد که دلیل حضور یک فیلم تازه را در این نوع، بپذیریم. از خشونت ‌اش تا پیوندها‌ی میان گونه‌ای‌اش، و حس‌ تازه‌ای که از مرگ بیرون می‌کشد و در جزئیات مثلا، دکوپاژ سکانس آسانسور، و تک پلان شاهکار پرواز ماشین تعقیب کننده در گوشه‌ی ذهن مرد راننده. سازندگان «جیب‌بر خیابان جنوبی» هم در مقیاس‌های خیابانی سینمای ایران، چنین می‌کنند. شخصیت‌ها و موقعیت‌ها آشنا هستند؛ اما اسعدی هم در کلیات و هم در جزئیات، نکته‌های تازه‌ای را بیرون می‌کشد. مثلا ارتباط بین خانم و آقای دزد، و حس‌ای که شخصیت اصلی داستان، به دو زن اثیری و واقعی زندگی‌اش دارد. جیب بر خیابان جنوبی، یکی از بهترین فیلم‌های جشنواره‌ی امسال است اما، قطعا دارای بهترین سکانس‌هایی است که امسال در جشنواره دیدیم. یکی همان سکانسی که مصطفی زمانی دارد با زدن جیب یک مانکن، تمرین دزدی می‌کند. محشر است. با آن قاب نیم رخ مرد و مانکن. همه‌ی داستان فیلم، غلبه بر همین مانکن بدترکیب است. دشمن اصلی، نه حتی پلیس، که خودش است. بعد سکانس نخستین سرقت خانم و آقای دزد. با آن استفاده‌ی درجه‌ی یک‌اش از موسیقی. (عشاق سینما، در جریان هستند که موقع ساختن و دیدن یک فیلم، هیچ چیز به اندازه تجربه‌ی همگامی تصویر و صدا، حال آدم را خوب نمی‌کند؛ از شاهکارهای سرجو لئونه تا وونگ کار وای). و صحنه‌ی شام جوان‌ها در رستوران. که بارها در سینمای ایران نوشته شده، و این بار، حس و طعم ویژه‌ی خودش را دارد. با بازی خوب نورا هاشمی، و حس تازه‌ای که کارگردان از وجود مصطفی زمانی بیرون می‌کشد. ده دقیقه‌ی پایانی فیلم اقناع کننده نیست، اما خوشی پایان داستان، خبر از یک جور قوت روح، در وجود کارگردان می‌دهد که در این اوضاع باارزش است.

نگاهی به فیلم «جیب‌بر خیابان جنوبی» دومین ساخته سیاوش اسعدی
نگاهی به فیلم «جیب‌بر خیابان جنوبی»

این از این. اما «جیب بر خیابان جنوبی» را دیدم و نگران هم شدم. نگران شدم، چون در همین جشنواره، عاقبت دو فیلمساز با استعداد دیگر را دیده بودم. پرویز شهبازی و به خصوص حمید نعمت‌الله. درباره‌ی «دربند» شهبازی پیش از این نوشته‌ام که چطور فیلمساز جسور و گستاخ «نفس عمیق»، کسی که سکانس برداشتن پارچه از روی ماشین‌ جوان‌های معصوم خواب، هنگام اذان صبح را می‌ساخت و دیالوگ: «درست‌اش اینه که وقتی نخوایم ازمون پول نگیرن» را می‌نوشت، تبدیل شد به بچه مثبت فیلم «دربند»، که خوبی‌اش به اندازه و در چارچوب ارزش‌های دیکته‌ شده‌ی رایج است، و زور فیلمساز فقط به آدم بدهای نامرد فیلم‌اش می‌رسد. وقتی آن تاب خوردن واقعی بین زندگی و مرگ شخصیت‌های نفس عمیق، به جامعه‌گرایی و سر به راهی قلابی دربند منتهی می‌شود. وضع حمید نعمت‌الله که همان سال‌های «نفس عمیق»، «بوتیک» را ساخته بود؛ از این هم بدتر است. باز شهبازی فیلم بهتری ساخته است. نعمت‌الله با همکار نویسنده‌اش هادی مقدم دوست، شاید بدترین فیلم جشنواره را تولید کرده‌اند به اسم «سر به مهر». نه که دنیای سیاه «بوتیک»، ایده‌آل سینمایی من باشد؛ ولی آن نگاه باز واقعی جدی، که از درون تجربه‌ی فیلمساز بیرون پریده بود کجا، و این نگاه بی رمق (نه کم رمق) سفارشی «سر به مهر»، که در آن شخصیت‌ها، دستشویی هم که می‌روند، دستشویی‌های شهرداری را انتخاب می‌کنند کجا. پیام فیلم، ذلیلانه و مذبوحانه است: «از نماز خواندن‌تان خجالت نکشید!» (چه کسی فکر می‌کرد روزی نگاه ما نسبت به چنین پدیده‌ای، این قدر بزدلانه و ضد دینی شود؟) و شخصیت‌های کوچک فیلم، با لباس‌ های بدقواره و در موقعیت‌های حقیرانه، این پیام را جوری می‌خواهند به ما منتقل کنند، که نه حتی به اندازه‌ی یکی از آن تله‌ فیلم‌های لوس، که شبیه یکی از میان پرده ‌های تلویزیونی بعد از خبر ساعت ۲۱ است.

این از عاقبت پرویز شهبازی که نفس عمیق را ساخته بود، و حمید نعمت‌الله که بوتیک را. در کمتر از یک دهه، از دستشان دادیم، خنثایشان کردیم و به این روز نشاندیم. اینکه گفتم نگران سیاوش اسعدی‌ام به همین خاطر بود. فکر کن نگاه وحشی «جیب بر خیابان جنوبی»، نگاهی که از آتش زدن مانکن و کاشانه، به استعلای روح می‌رسد، نگاهی که در آن حضور مامور قانون، جوان‌های دور از وجود همدیگر را، به درون خانه می‌کشاند؛ قرار باشد بعد از چند سال، به عاقبت نعمت‌الله و شهبازی برسد. حیف است. برای اسعدی، بعد این فیلم، خوشحالم… و نگرانم.

امیر قادری – کافه سینما

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید