وب سایت اردبیل سینما تقدیم می کند: ویژه نامه فیلم «کازابلانکا»به کارگردانی مایکل کورتیز / تو این شهر اینقدر کافه هست اونوقت اون باید توی کافه من بیاد.
درباره فیلم:
کازابلانکا به انگلیسی (Casablanca) نام یکی از فیلم های نام آور در تاریخ سینماست. این فیلم که در سال ۱۹۴۲ توسط مایکل کورتیز کارگردانی شده است؛ ماجرای عاشقانهای را در گیرودار جنگ دوم جهانی به تصویر میکشد. کازابلانکا با هنرنمایی دو هنرپیشه نامدار تاریخ سینما همفری بوگارت و اینگرید برگمن و با فیلمنامه و گفتار پُرکشش خوش درخشید و در شمار ماندگارترین فیلمهای کلاسیک سینما جای گرفت. برخی آن را بهترین فیلمی میدانند که تاکنون در سیستم استودیویی هالیوود ساخته شده است. کازابلانکا بارها و در نظرسنجی های گوناگون بهترین فیلم عاشقانهٔ تاریخ سینما شناخته شده است.
شاید بهترین فیلمی که هالیوود تا کنون ساخته است. الگوی نمونه یک فیلم کلاسیک در بالاترین سطح خود. اسطوره سال های طلایی هالیوود که توسط موسسه فیلم آمریکا باشکوه ترین فیلم عاشقانه تاریخ سینما لقب گرفته است. فیلمی محبوب و زیبا با بازیگرانی افسانه ای که تماشای هرباره آن باز هم نکات تازه ای برای تماشاگر خواهد داشت.
معرفی فیلم:
کارگردان: مایکل کورتیز | تهیه کننده: هال بی. والیس | نویسنده: جولیوس جی. اپستاین، فیلیپ جی. اپستاین، هاوارد کاچ، کیسی رابینسون.موسیقی: مکس استاینر | مدیر فیلمبرداری: آرتور ادسون | تدوین: اوون مارکس | پخش کننده: برادران وارنر | تاریخ انتشار: نوامبر ۱۹۴۲| مدت زمان: ۱۰۲ دقیقه | کشور: آمریکا | زبان: انگلیسی | بودجه: ۹۶۴.۰۰۰ دلار | فروش: ۳.۷ میلیون دلار
بازیگران فیلم:
همفری بوگارت (ریک بلین)، اینگرید برگمن (اِلزا لاند)، پل هنرید (ویکتور لازلو) کلود رینز (سروان رنو)، با حضور سیدنی گرین استریت و…
یادداشتی درباره کازابلانکا:
تصاویری جالب و بدیع از کازابلانکا، شهری که شاید تا قبل از ساخته شدن این فیلم دارای شهرت آنچنانی نبود، آغازگر فیلم می باشد. «سرهنگ اشتراسر» (کنراد فایت) یکی از افسران ارشد نازی است که به خاطر انجام مأموریت مهمی وارد کازابلانکا می شود. او می خواهد از خروج مبارزی اهل چک بنام «ویکتور لازلو» (پل هنرید) که از زندان نازی ها گریخته و قصد دارد از طریق این شهر به آمریکا بگریزد، جلوگیری نماید.
اشتراسر در فرودگاه با استقبال «سروان رنو» (کلود رنس) رئیس شهربانی کازابلانکا روبه رو می شود. کازابلانکا اکنون مستعمره فرانسه آزاد بوده و جزو مناطق اشغال شده آلمان ها محسوب نمی شود. در کازابلانکا همه از کاباره «ریک» سخن می گویند. بنابراین انتظار ما چندان زیاد نیست تا به کاباره ریک برویم. اولین بار که چهره ریک (همفری بوگارت) را می بینیم در پشت میزش نشسته و به دربان کاباره اشاره می کند که چه کسانی مجاز به ورود می باشند. چرا که او یک قمارخانه به اصطلاح مخفی در کاباره اش دارد!
بالاخره لازلو از راه می رسد. مبارزی که زنی زیبا بنام «اِلزا» (اینگرید برگمن) او را همراهی می کند. با وارد شدن الزا نگاه «سام» (دولی ویلسون) نوازنده کاباره به او می افتد و بی درنگ او را می شناسد. وقتی لازلو جهت صحبت با کسی برای لحظاتی از همسرش جدا می شود، الزا سام را نزد خود فرا می خواند و از او می خواهد تا ترانه جاطره انگیز «همچنان که زمان می گذرد» را برایش بخواند.
سام ابتدا قبول نمی کند ولی با اصرار الزا آن را اجرا می کند. لحظاتی بعد هیجان به اوج می رسد. ریک وارد سالن شده و پس از مکثی کوتاه با عصبانیت به طرف سام رفته و فریاد می زند: سام! مگه بهت نگفته بودم هیچ وقت این آهنگ را نزن! سام با اشاره سر الزا را نشان می دهد. لحظه جاودان تاریخ سینمای رمانتیک شکل می گیرد و نگاه ریک و الزا در هم گره می خورد و آتش عشقی که چند سال پیش خاموش شده بود دوباره شعله ور می شود.
الزا همسرش لازلو را به ریک معرفی می کند. اولین سنت شکنی ریک خوردن مشروب با مهمانان است که باعث تعجب سروان رنو می شود. وقت رفتن فرا می رسد و ریک الزا را با نگاهش بدرقه می کند.
اکنون شب از نیمه گذشته و کاباره تعطیل است. اما ریک با دنیایی از خاطرات قدیمی و یادآوری آنها دست و پنجه نرم می کند و روی به مشروب آورده است. سام برای تسکین دادن به او نزدش می رود و ریک از او می خواهد تا آن ترانه خاطره انگیز را برایش بخواند.
یکی از بهترین فلاشبک های تاریخ سینما رقم می خورد و ما با ریک به سال های نه چندان دور در پاریس می رویم. ریک و الزا سوار بر ماشین از مناظر مختلف عبور می کنند. آنها عاشق و دلباخته همدیگر هستند. الزا هیچ وقت از گذشته خود به ریک چیزی نمی گوید اما می داند که ریک به خاطر سابقه ای که در آمریکا داشته نمی تواند به کشورش بازگردد. خوشی آن دو چندان طولانی نیست زیرا آلمان ها فرانسه را اشغال کرده و هر لحظه به پاریس نزدیک می شوند.
اسم ریک در لیست سیاه گشتاپوست. بنابراین ریک باید هر چه سریعتر پاریس را ترک کند. او با الزا قرار می گذارد تا به اتفاق هم به سوی مارسی بگریزند. اما در آخرین لحظه و در ایستگاه قطار خبری از الزا نیست. سام حامل پیامی از طرف الزاست: ریک من متأسفم از اینکه نمی توانم با تو بیایم و… ریک گیج و منگ نامه را مچاله کرده و سوار قطار می شود…
الزا وارد کافه می شود. ریک منتظر اوست اما آنقدر با طعنه و تند با او صحبت می کند که الزا با ناراحتی ترکش می کند. کارشکنی ها برعلیه لازلو شروع می شود. او سخت به دنبال پروانه خروج می گردد. غافل از اینکه رابط آنها را نزد ریک به امانت گذاشته و خود کشته شده است. سرانجام لازلو پی می برد که اجازه خروجش در دستان ریک است و سعی می کند او را راضی کند اما این کار ساده ای نیست. در یک میهمانی گوشه ای از آنچه که آلمان ها از آن وحشت دارند اتفاق می افتد.
در کاباره ریک ارکستر موزیک حماسی آلمان را می زند و سربازان و افسران آلمانی با صدای بلند آن را همراهی می کنند اما ناگهان لازلو وارد شده و از ارکستر می خواهد تا «مارسیز» را بنوازد. صحنه ای بدیع و بیادماندنی اتفاق می افتد و همه کسانی که در کاباره هستند برخاسته و سرود ملی فرانسه را با شور خاصی می خوانند. این کار به تعطیل شدن کاباره ریک می انجامد. لازلو شب ها جهت برگزاری جلسات نهضت مقاومت به طور مخفیانه در کازابلانکا رفت و آمد می کند و این بهترین فرصت برای الزا است تا نزد ریک رفته و او را متقاعد کند. او ابتدا با خواهش و التماس از ریک می خواهد تا برگه های خروج را به او بدهد اما وقتی با بی تفاوتی ریک روبه رو می شود به رویش اسلحه می کشد غافل از اینکه ریک بیدی نیست که از بادها بلرزد. الزا عذرخواهی کرده و باز هم با گریه التماس می کند. ریک او را آرام کرده و درقبال برگه ها پیشنهاد عجیبی می دهد. بهای به دست آوردن برگه خروج تنها یک چیز است: خود الزا! او باید برای ریک باشد. الزا و ریک قرارهایشان را می گذارند.
روز سرنوشت فرا می رسد. ریک با ارائه برگه های خروج سروان رنو را متقاعد می کند تا فرودگاه را برای پرواز آماده کند. در این اثنا سرهنگ اشتراسر با شنود تلفنی از قضیه با خبر شده و سریع عازم فرودگاه می شود. در فرودگاه همه به هم می رسند. ریک به طرف سروان رنو اسلحه کشیده و از او می خواهد تا همکاری کند. اما اشتراسر از راه می رسد. ریک با گلوله ای او را که در حال تماس با برج مراقبت است از پا در می آورد. همه چیز طبق نقشه پیش رفته و هواپیما آماده پرواز است. در حالی که الزا منتظر است تا بر طبق نقشه عمل شود با صحنه عجیبی روبه رو می شود.
ریک او و لازلو را برای رفتن بدرقه می کند. الزا اندکی مقاومت کرده و ناباورانه به ریک نگاه می کند. اما ریک او را راضی به رفتن می کند. وداعی دوباره برای ریک و الزا رقم می خورد: چشمان اشکبار الزا، نگاه سرد و بی تفاوت لازلو و چهره درهم اما مصمم ریک. هواپیما پرواز می کند و ریک و الزا برای همیشه از هم جدا می شوند.
در فضای مه گرفته فرودگاه تنها ریک و سروان رنو باقی مانده اند که با گفتگویی دوستانه درباره آینده در غبار محو می شوند.
و این پایان حماسه کازابلانکاست…
💠کانال تلگرام سینما قدس اردبیل
https://t.me/CinemaGhodsArdabil
💠پیچ اینستاگرام سینما قدس اردبیل:
https://www.instagram.com/cinema.ghods
💠وبسایت رسمی سینما قدس اردبیل:
http://www.cinemaghods.com