وب سایت اردبیل سینما تقدیم می کند: فینچر و فیلم زودیاک؛ معمایی حل نشده – «زودیاک» شبیه به فیلم «همه مردان رئیس جمهور» در قالبی جنایی است. فیلم کاملا بر اساس پروندههای قتل سریالی در کالیفرنیا توسط قاتلی به اسم زودیاک ساخته نشده ولی شباهتهایی با هم دارند. قاتلی که هیچوقت دستگیر نشد از خودش سرنخهای زیادی بجا گذاشت ولی شاید حتی شرلوک هولمز هم از توانایی شناختن او بیبهره بود. در اینجا بود که یک کاریکاتوریست روزنامه که به اندازه کافی سمج بود موفق شد با تلاشهای زیاد و طولانی و با کنار هم قرار دادن سرنخها، فردی که احتمالا مقصر بود را پیدا کرد.
فیلم، اثری پلیسیست که شاخههایی از روزنامهنگاری هم در آن وجود دارد ولی در آن از اکثر کلیشهها خبری نیست. نشان دادن پروندهای در طی سالهای طولانی همراه با هزارتویی از نکات و سرنخها که از قضا جذاب هم از آب درآمده کاری سخت است که فیلم موفق به انجام آن شده است. اگر من در جریان ساخت فیلم قرار داشتم حتما سردرگم میشدم ولی دیوید فینچر کارگردان فیلمی مثل «هفت» و نویسندهاش جیمز وندربیلت راهشان را به خوبی پیدا میکنند. در این داستان پر از شخصیت، انتخاب بازیگر کاری سخت است چرا که هر صورتی را که میبینیم بلافاصله به یاد میسپریم.
فیلمی با قتلی سریع، عجیب و خونین آغاز میشود و در ادامه با پنج قتل دیگر روبرو میشویم که پلیس مطمئن است زودیاک در آنها نقش دارد. فیلم تبدیل به حمام خون نمیشود و قاتل که کار اصلیش را در ابتدای فیلم انجام داده مشغول نوشتن نامه برای پلیس میشود و کار پلیس از اینجا شروع میشود. دو بازرس اصلی فیلم دیوید توشی (با بازی مارک روفالو) و ویلیام آرمسترانگ (با بازی آنتونی ادواردز) هستند. توشی شبیه به شخصیتهایی است که قبلا با کلینت ایستوود در نقش هریِ کثیف یا استیو مککویین در «بولیت» با آن مواجه شدهایم. این نقش بهترین بازی روفالو نیست ولی توانسته به خوبی آن را اجرا کند، شخصیتی که هر کارش را طبق کتابها پیش میبرد چون به آنها ایمان دارد. در مقابل همراه او ادوارد کسی است که بیشتر با خلقوخوی قاتل و شخصیت او دستوپنجه نرم میکند.
فینچر در گوشههایی از تصویر زمان و تاریخ روزها را به نمایش میگذارد تا روند طی زمان داستان را مشخص کند، حتی تایملپسهایی هم در فیلم وجود دارد که گذر زمان را بیشتر به رخ میکشند
در اداره سانفرانسیسکو کرونیکل با اینکه افراد زیادی را میبینیم ولی دو شخصیت اصلی، خبرنگار پل آوری (با بازی رابرت داونی جونیور) و کاریکاتوریست رابرت گریاسمیت (با بازی جیک جیلنهال) هستند. دو شخصیتی که نسبت به سایرین واقعیتر هستند و البته بیشتر تمرکز فیلم روی کارهای گریاسمیت است. برای من بهترین قسمتهایی از فیلم که در دفتر روزنامه جریان دارند جذابتر هستند، تصویری واقعی از دفتر روزنامهای صبحگاهی که پر است از افراد مست، دائمالخمر و سیگاری و البته فضایی که به نظر همیشه خالی میآید. بله در سالهای گذشته روزنامهنگاران عادت داشتند که سیگار بکشند و بکشند و بکشند … گریاسمیت با رسیدن اولین نشانهها کنجکاوتر میشود، درست مثل کودکی که به تازگی وارد مدرسه شده است. او یک کپی از متن رمزنگاری شده تهیه میکند ولی موفق نمیشود که آن را رازگشایی کند. برای آشنایی بیشتر با پرونده حرفهای پلیسها و کارآگاهها را مخفیانه گوش میدهد و خودش را به آوری نزدیکتر میکند. بعد از مدتی که پرونده به فراموشی سپرده شود، اشتیاق او از بین نمیرود. او از همسرش میخواهد تا همراه با فرزندانشان به خانه مادرش برود تا از خطرات احتمالی در امان باشد.
چیزی که «زودیاک» را خوش ساخت میکند این است که از پرداختن به تعقیبوگریزها و تیراندازیها پرهیز میکند و بیشتر به سیر اداری و پلیسی ماجرا میپردازد. همزادپنداری ما با گریاسمیت به این خاطر تقویت میشود که او غیرمسلح و بیدفاع و تقریبا مانند مردم عادی است و در حین فیلم معمولا تنهاست. فینچر در گوشههایی از تصویر زمان و تاریخ روزها را به نمایش میگذارد تا روند طی زمان داستان را مشخص کند، حتی تایملپسهایی هم در فیلم وجود دارد که گذر زمان را بیشتر به رخ میکشند.
در کارنامه فینچر فیلمهای خوب زیادی وجود دارند، او در ۳۰ سالگی قسمت سوم «بیگانه» را ساخت که علیرغم استقبال بالا فیلم خوبی نبود. در ادامه و در سال ۱۹۹۵ فیلم فوقالعاده «هفت» را ساخت که آن هم درباره قاتلی سریالی است. در ۱۹۹۷ «بازی» را کارگردانی کرد که در آن مایکل داگلاس به ایفای تقش پرداخته بود. فیلم بعدی او «باشگاه مشتزنی» محصول ۱۹۹۹ بود که توسط عده زیادی مورد اقبال قرار گرفت ولی من نظر مثبتی درباره آن ندارم. در سال ۲۰۰۲ نیز «اتاق وحشت» با بازی جودی فاستر را ساخت و بعد از ۵ سال و در سال ۲۰۰۷ «زودیاک» را روانه پرده سینماها کرد. به نظر میآید که فینچر در فیلم در حال انتخاب بین جنایتهای قدیم و جدید است. فینچر بیشتر از هر چیزی یک صاحب سبک قوی است و در اینجا چهرهای فوقالعاده از جنایت را به تصویر کشیده است. من به شخصه داستانهایی که از جنایات واقعی وجود دارند را میپسندم و البته فینچر هم بخوبی متوجه شده که داستانهای جنایی خوب آنهایی نیستند که صحنههای اکشن پر زد و خورد داشته باشند بلکه بیشتر از هر چیزی داستان و شخصیتپردازی مناسب حرف اول را میزند.
منبع: نوشته راجر ایبرت در شیکاگو سانتایمز | نویسنده: حسین بوذری
💠کانال تلگرام سینما قدس اردبیل:
https://t.me/CinemaGhodsArdabil
💠وب سایت رسمی سینما قدس اردبیل:
http://www.cinemaghods.com