کوتاه درباره فیلم سینمایی آرتیست

0
149
فیلم آرتیست - تولید 2011 آمریکا
فیلم آرتیست - تولید 2011 آمریکا

کوتاه درباره فیلم سینمایی آرتیست

وبسایت اردبیل سینما گزارش داد: کوتاه درباره فیلم سینمایی آرتیست – اواخر دهه ۲۰ میلادی در هالیوود است و جرج والنتین خوش تیپ یک بت در دنیای فیلم صامت به حساب می آید. والنتین در طول اولین نمایش فیلم آخرش با پپی میلر بازیگر نه چندان مطرح، اما بلند پرواز ملاقات می کند. هر دو جذب هم می شوند و پپی موفق می شود یک نقش کوتاه رقص را در فیلم بعدی والنتین به دست آورد. همان طور که داستان عاشقانه این دو جلو می رود، تهیه کننده والنتین مجبور است در گروه فیلمبرداری با بازیگر آماتوری سر و کله بزند که همیشه حواسش پرت است. پپی در شغل خود شروع به پرواز می کند و والنتین از این می ترسد که سبک جدیدی که وارد دنیای سینما شده است یعنی فیلم های صوتی، او و حرفه اش را از بین ببرند…

وضعیت در فصل جوایز:

موفقیت ‌های «آرتیست» از جشنواره کن شروع شد. وقتی نامزد نخل طلا شد و ژان دوژاردن هم جایزه بازیگری این جشنواره را گفت. در جوایز سالانه فیلم اروپا، جایزه بهترین موسیقی متن را دریافت کرد و نامزد سه جایزه دیگر (از جمله بهترین فیلم) هم بود و عجیب این بود که در رشته بهترین کارگردانی حتی نامزد هم نشد. اما با شروع فصل جوایز موفقیت‌های این فیلم بیشتر هم شد. از جمله جوایز این فیلم می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

نامزد ده جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی، بهترین بازیگر مرد نقش اصلی (ژان دوژاردن)، بهترین بازیگر زن نقش مکمل (برنیس بژو)، بهترین موسیقی متن و بهترین فیلمبرداری.

آرتیست از بین ۱۲ نامزدی‌ اش در اسکار ۲۰۱۲، پنج جایزه را از آن خود کرد: بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد نقش اصلی (ژان دوژاردن)، بهترین موسیقی متن و بهترین طراحی لباس.
برنده هفت جایزه بفتا از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد نقش اصلی، بهترین فیملنامه غیر اقتباسی
برنده جایزه بهترین فیلم و بهترین موسیقی متن از انجمن منتقدان فیلم بوستون
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد از جشنواره فیلم کن
برنده جایزه بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی از انجمن منتقدان فیلم شیکاگو
برنده جایزه بهترین کارگردانی سال از انجمن کارگردانان آمریکا
برنده جایزه بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی از حلقه منتقدان فیلم فلوریدا
برنده سه جایزه گلدن ‌گلوب بهترین فیلم کمدی موزیکال، بهترین موسیقی متن و بهترین بازیگر مرد نقش اصلی در یک فیلم کمدی – موزیکال
برنده جوایز بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد و بهترین کارگردانی از حلقه منتقدان فیلم لندن
برنده جوایز بهترین فیلم و بهترین کارگردان و رتبه سوم بهترین بازیگر مرد از حلقه منتقدان فیلم نیویورک
برنده جایزه بهترین فیلم سال از انجمن تهیه‌کنندگان آمریکا
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد سال از انجمن بازیگران آمریکا


آیا گذشته ها را به یاد می آورید؟ وقتی که فیلم ها، با شکوه، جادویی و ساکت بودند؟ من هم یادم نمی آید! اما گذر عصر خاموش، رسیدنش به خاطره و بعد از آن افسانه، همان چیزی است که هنر سینماتیک و خیره کننده میشل هازاناویشیوس یعنی فیلم «آرتیست» نشان می دهد.

این کار در زمینه سینما نیست اما جلوه ای است بخشنده، متأثر کننده و کمی احمقانه از یک عشق سینمایی لجام گسیخته. اگرچه که نقش اول فیلم در عزای ورود صدا به سوگ می نشیند، اما «آرتیست» خودش بیشتر به حدود و قدرت مدیومی علاقه دارد که بتواند در آن بدرخشد، ضعیف شود و رنج را تحمل کند با چنان زیبایی و ظرافتی که واقعاً هم نیازی نداشته باشد چیزی را به زبان بیاورد.

دقیقش این طور می شود که فیلم آقای هازاناویشیوس یک فیلم صامت به حساب نمی آید. موزیک هایی در لحظات استراتژیک و در طول فیلم پخش می شود که به طور لذت بخشی هیجان آور و به طور خشنی غیر منطقی است. تمامی فیلم بر محور نادیده انگاری قوانینی که بر زمان، فضا و صدا حکمرانی می کنند، می چرخد که شاید بیشتر یادآور روح سینمای ابتدایی فرانسوی باشد تا هالیوود قدیمی؛ یعنی جایی که تصاویر متحرک برای اولین بار به فیلم تبدیل شدند.

در آن روزها روی آن تپه ها به جای عبارت «هالیوود» نوشته بود: «سرزمین هالیوود». و پرده های سینما توسط دلقک های مضحک، قهرمانان زن بی رنگ و لعاب و عشاق بی پروا تسخیر شده بود. جرج والنتین (با بازی ژان دوژاردین ستاره مشهور یک سریال فرانسوی به کارگردانی خود هازاناویشیوس) بدون شک در همین دسته بندی آخر جای می گیرد. جرج با موهای براق، دندان های درخشان و سبیل باریکش به ذات خود یک ستاره سینماست. مردم او را ستایش می کنند؛ یک خودشیفته بی خیال که دائم در حال رفت و آمد بین استودیو، مراسم فرش قرمز و عمارت بزرگش در بورلی هیلز است که در آن با همسر نه چندان مورد قبولش (با بازی پنلوپه آن میلر) ایمن در پناه غرور و افتخارات همیشگی اش زندگی می کند.

حتی بینندگان کاملاً مبرا از تاریخ فیلم و سینما و حتی طرفداران جوان فیلم های عظیم با هزینه های هنگفت می توانند اتفاق در شرف وقوع را پیش بینی کنند. غرور جرج ابتدا به یک شیفتگی عجیب، خام و شیرین نسبت به یک بازیگر بلند پرواز به نام پپی میلر (با بازی برنیس بژو) تبدیل می شود بعد هم که با خودداری خیره سرانه جرج در پذیرفتن تغییرات زمان در سراشیبی سقوط و نابودی قرار می گیرد. همسرش او را ترک می کند و بعد رئیس استودیو (با بازی جان گودمن) او را به کناری می گذارد. جرج همراه سگش و راننده وفادار خود (با بازی جیمز کرامول) زندگی می کند و کم کم یک کسوف زندگی اش را در بر می گیرد. اما حتی وقتی مورد رنج و عذاب های بسیار قرار می گیرد باز هم از باز کردن زبان برای صحبت سر باز می زند.

چگونگی سربرآوردن فیلم های ناطق تقریباً همیشه در سینما از دیدگاه صدا روایت شده است چرا که به سختی می توانست طور دیگری باشد. «آواز در باران» با آن موسیقی زنده و رنگ های روشن، چندان شکوه سینمای صامت گذشته را یادآوری نمی کند و بیشتر سعی در محو کردن خاطره آن نوع از سینما را دارد؛ درست به اندازه فیلم «سانست بولوار» که دری از دنیای ارواح و سایه ها به روی باقی مانده های خدایان در حال نابودی هالیوود گشود. «آرتیست» که به اندازه هر فیلم موزیکالی به طرز جسورانه ای سرگرم کننده است با توجه به حس اندوه و سوگواری خود نسبت به فیلم های منتخبش از سینمای نوستالژیک قدیمی سنجیده می شود. ذره ای از موسیقی این فیلم از موسیقی برنارد هرمان در فیلم «سرگیجه» گرفته شده و طرحی داستانی دارد که در ماهیت، آرتیست را به جدیدترین (و از یک نظر اولین اما قطعاً نه آخرین) بازسازی از «یک ستاره به دنیا آمد» تبدیل می کند.

همه اینها نشان از یک چیز دارد و آن هم اینکه «آرتیست» ضیافتی برای عاشقان و معتادان سینمای قدیم خواهد بود. قطعاً همین گونه است. مهارت آقای هازاناویشیوس در کپی کردن بعضی از جلوه های تصویری سینمای اولیه واقعاً تأثیر گذار است. اما او فریبندگی و غریب افتادگی فیلم های صامت را بدون آنکه تمامی قدرت این نوع فیلم ها را تسخیر کند، به نمایش می گذارد. فیلم او بیشتر از آنکه یک بازتولید وفادارانه باشد، یک نسخه امروزی شده خوش طعم از آن نوع سینماست.

با این وجود هنوز هم این فیلم یک سیاحت هیجان آور و روان به حساب می آید. اگر «آرتیست» با استفاده از حقه های تبلیغی و بنا به شرایط، فریبندگی بیش از حدی را به نمایش می گذارد باید دانست که با وجود اینها هنوز هم عمق و استحکام جاذبه هنری را که در دستان خود گرفته است، درک می کند. آقای هازاناویشیوس هم مثل مارتین اسکورسیزی در فیلم «هوگو» (که آن هم یک سفر مدرن به رویای گذشته سینماست) می داند که لذت مخاطب به یکباره و با نمایش پیچیدگی های هنری در قالب تأثیرات ساده و مستقیم بالا می رود.

آقای هازاناویشیوس این کار را نه فقط به وسیله یک جاه طلبی نمایشی بلکه با نوعی فروتنی فریبنده و بالاتر از همه اینها توسط ارائه ابتکاری و تأثیرگذار خود از چیزی به نام سرگرمی به انجام رسانده است. تکنیک های فیلم، موثر و متنوع هستند با این حال متقاعد کننده ترین جلوه های ویژه این فیلم، آقای دوژاردین و خانم بژو هستند که از لحاظ فیزیکی روی صحنه چنان بازی مطبوعی را به نمایش می گذارند که دوربین نمی تواند در برابرشان مقاومت کند.

دوژاردین دارای نوعی سرسختی ورزشکارانه است که کاملاً با زیبایی پر افسون و ظرافت بژو ترکیب خوبی را می سازد. و قرار گرفتن این دو در کنار هم یادآور ستارگان باستانی دنیای سینما است. ستارگانی که امروز مورد ستایش همین بازیگرانند. آنها به زیبایی می رقصند و همچنین احساسات خود را با آمیختن ناتورالیسم و بزرگ نمایی ملودراماتیک به تصویر می کشند. در سایه قدرت بیانگری و مهارت این بازیگران، «آرتیست» خیلی بیشتر از یک تقلید ادبی هوشمندانه از سرگرمی های قدیمی است. شاید کمتر از یک فیلم بزرگ باشد اما یادآورنده غیر قابل انکاری از همه چیزهایی است که می توانند یک فیلم را بزرگ کنند.

خب دیگه اینجا آخره خطه…


منبع: نیویوریک تایمز | نویسنده: ای.او.اسکات | مترجم: شبنم سید مجیدی | آماده سازی سند: مرتضی طالب پور

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید