نقدی بر سینمایی اولین مرد

0
61
فیلم سینمایی اولین مرد - محصول سال 2018
فیلم سینمایی اولین مرد - محصول سال 2018

نقدی بر سینمایی اولین مرد ساخته دیمین شزل، محصول ۲۰۱۸

وبسایت اردبیل سینما گزارش داد: نقدی بر سینمایی اولین مرد – دیمین شزل کارگردان فیلم های «شلاق» و «لالالند» این بار وسعت ماجراجویی خود را افزایش داده و در سیارات دیگر به دنبال «اولین مرد» (First Man) می گردد. «اولین مرد» مصداق بلند کردن سنگ بزرگ از سوی یک کارگردان ریتمیک هالیوودی است. فیلم به شدت ما را به یاد «آپولو ۱۳» و بازی تام هنکس می اندازد و تفاوت های جزئی موجود در ابژه های به کار رفته ذهنیت و همذات پنداری مخاطب را با دنیایی بیرون از سیاره زمین افزایش نخواهد داد. در واقع شزل همان طور که ثابت کرده است ریتم را بهتر از فرم در یک اثر سینمایی حفظ می کند در این فیلم نیز لحظات ریتمیک (منظور ریتم در موسیقی است که به تنهایی نمی تواند فرم در سینما را به وجود آورد) بسیاری تولید کرده که صرفا جنبه ایجاد کشمکش به اثر بخشیده اند و کاربرد زیبایی شناسانه ندارند.
قهرمانان خانواده دوست !
صنعت فیلمسازی آمریکا چهره مثبتی از خانواده نشان می دهد. بخصوص اینکه قهرمان یک داستان مورد حمایت عاطفی عمیق از سوی این نهاد اجتماعی قرار بگیرد، اما مسئله از این جا شروع می شود که این قهرمانان در جامعه امریکا مابه ازای بیرونی ندارند. هر اندازه فیلم ژانر زندگی نامه به خود بگیرد، نمی تواند از گنده گویی هالیوود در امان باشد. ابزار سینما بزرگ کردن است. از هیچ ، هستی ساختن است. در «اولین مرد» خانواده ای را می بینیم که دختر مریضشان را به طرز غم انگیزی از دست می دهند، مرد خانواده که فضانوردی انسان دوست است و همواره رویای سفر به ماه را در ذهن می پروراند، یادگار دختر از دست داده را با خود به ماه می برد و به جای آنکه پرچم آمریکا را نصب کند یادگار دختر را دفن می کند. این مسئله برای من قابل قبول نیست که فضانورد پس از کش و قوس های فراوان بدون در دست داشتن پرچم کشور خود پا روی سیاره ای دیگر بگذارد (حداقل در این فیلم باور پذیر کار نشده است). مثال آنکه کوهنوردانی که از کشوری قله کشور دیگری را فتح می کنند، پرچم خود را با افتخار بالا می برند. پس مخاطب در این اثر عمیقا گول می خورد. از فرم سینمایی تا بدیهی ترین اعمالی که ممکن است از انسان در برابر حوادث روی دهد. حقیقت این است که در زندگینامه این فیلم خانواده مسئله مولف نیست، بلکه فرایندی اجتماعی و شاید هم سیاسی مسئله باشد، چرا که فیلم نه به خاطر آنچه قرار است از وضعیت فضانوردی گزارش شود و یا سرگذشت یک فضانورد که نمونه های قوی تر آن در دسترس است بلکه گزارش تحریف شده از یک واقعه فضایی است . فیلم نیت منفی ناسا را برای برقراری ارتباط با سیارات دیگر پشت ماکت سوری و نقادانه سینمایی خود پنهان می کند و در این راه به خانواده پناه می برد. یعنی اینکه اگر همسر قهرمان داستان با ناسا برخورد می کند و باطنا راضی به رفتن همسر خود به این سفر نیست پایان فیلم به گونه ای بازی را عوض می شود که همه به رفتن عزیزانشان راضی باشند . و این چنین در کنار خانواده بودن مصداق دوستی با خاله خرسه است.
خواب بد
دوربین روی دست، شروع خوبی دارد و تا ۵ سکانس ابتدایی عملکرد باور پذیری ارائه کرده، اما همچنان دوربین روی دست خاصیت پرت کردن مخاطب از زندگی و شخصیت کاراکتر ها را دارد. مخاطب اگر حرکت دوربین (با ریل و دیگر ابزار) را احساس نکند در واقع ارتباط احساسی و یا کاری با شخصیت برقرار نمی کند و این فرم فاصله جو که چند سالی است در سینما رواج یافته روایت را نه به بازیگران بلکه به دوربین واگذار خواهد کرد . دوربین ابزار سینمایی است نه حرف سینمایی. میزان سن، موقعیت، شخصیت و دیالوگ حرف های سینما به حساب می آیند که در این اثر واقع گرایانه بودن آنها چیزی به معنای آن اضافه نکرده است. بازی رایان گاسلینگ در این اثر به شدت منفعلانه است. به لحاظ میمیک صورت و متدی که برای ارائه شخصیت انتخاب شده. درواقع همکاری دوباره شزل و گاسلینگ چیزی از نظر تجربی به جنبه بازیگری بازیگر اضافه نکرده و بازیگر بشدت سعی می کند که شخصیت باشد و خود را پشت چهره وی پنهان کند. ابژه ناسیونالیستی اثر از تمام جنبه های سینمایی آن بارز تر و ملموس تر است البته که سال ها قبل ایستوود از کارگردانی این اثر سرباز زد کارگردان و بازیگری که گرایش ملی عمیقی به سینما دارد ؛ اما مخاطب شزل را به عنوان یک فیلم ساز ریتمیک شناخته است . فیلم در نقد سیاست فضایی امریکا جلو می رود و این نقد منفی به طور ناخواسته ای در کنار همان سیاست ها قرار می گیرد . مهندسی معکوسی که امریکا برای بیان ارزوهای خود در پیش گرفته است توسط ابزار قدرتمندی به نام سینما تحقق پذیر می شود این گونه هنری که این روزها بیشتر به صنعت تبدیل شده است با در دست گرفتن قدرت جذب مخاطب می تواند باور جامعه را نسبت به رویداد و یا سرگذشتی تغییر دهد و هنر و خلاقیت در خدمت هدف سیاسی و اجتماعی و بعضا ضد فرهنگی قرار می گیرند . متاسفانه همانطور که جهان تبدیل به جای خطرناکی شده، سینما نیز کم کم تغییر شکل می دهد و به ابزاری سلطه جویانه تبدیل خواهد شد. امیدوارم بیداری، همه مان را از این خواب بد رها سازد.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید